همانگونه که در مقالهی “رفتارشناسی اقوام ایرانی”، آثار عوامل طبیعی، فرهنگی و اجتماعی بر رفتار مردم بررسی گردید،
در این مقاله عوامل موثر بر هوش و نظریهی اپیژنتیک (Epigenetics) با عناوین، تعریف هوش، عوامل موثر بر هوش، هوش هیجانی، تیزهوشی، الگوی جهانی بهرهی هوشی، انتقاد به مفهوم هوش، وراژنشناسی، و نظریه وراژنتیکی مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت.
لازم به ذکر است که این تحقیق بسیار جزیی فقط به جهت بیان عوامل محیطی- فرهنگی بر هوش با توجه به منابع مذکور، و اصل اعتقادیام به این عوامل به همراه تجربیات چند دههی عمرم میباشد. ضمنا سخت ایمان دارم که قانون طبیعت بسیار دقیق بوده و انسان کامل خلق میشود، ولی شرایط برای بروز و ظهور این صفات (هوش) متفاوت است. در واقع ژنتیک بخشی از ظرفیت درونی فرد است و اپیژنتیک، سایر عواملی است که موجب میشود این ژن بیان شود و ظهور یابد.
تعریف هوش:
هوش مقولهای قابل رؤیت یا احساس شدنی نیست، بلکه یک صفت فرضی و یک مفهوم انتزاعی(ذهنی) و مجرد است و آثار آن مورد مطالعه قرار میگیرد. هوش مجموعهای از استعدادهاست که حافظه، دقت، یادگیری، درک و … در آن اثر دارد.
در تعریف هوش سه جنبه را باید در نظر گرفت:
- توانایی و استعداد کافی برای یادگیری و درک امور،
- هماهنگی و سازش با محیط،
- بهره برداری از تجربیات گذشته، به کار بردن قضاوت و استدلال صحیح و پیدا کردن راه حل منطقی در مواجهه با مشکلات.
تعریف هوش از دیدگاه بزرگان روانشناس، و برخی از دیدگاههای دانشمندان مشهور دربارهی هوش:
- دیوید کمر: هوش نتیجهی تاثیر دائمی متقابل فرد با محیط است و اگر این رابطه متقابل به صورت متعادل انجام گیرد موجب توانایی سازگاری فرد با محیط و پیشرفت هوشی میشود.
- اشترن: هوش استعداد عمومی فرد برای سازگاری عقلی با مشکلات و اوضاع تازه زندگی است.
- همهی آدمها، کوچک و بزرگ دارای هوش هستند، منتها با شدت و ضعفهای گوناگون. این هوش اکتسابی، قابل رشد و ارتقاست و فقط باید زمینهی بروز پیدا کند و با علاقه و تلاش همراه شود تا شکوفا شده و موفقیت فرد را رقم بزند.
- هوش مثل چتری وجود و استعدادهای کودک را در برگرفته و مهمترین راه ارتقای هوش و استعداد کودک تا ۱۲ سالگی، فراهم کردن یک محیط غنی برای اوست.
عوامل موثر بر هوش:
از عوامل مهم موثر بر هوش، تغذیه و دیگر شرایط دوران بارداری است. تغذیه مناسب در این دوران و رعایت بهداشت جسمی و روحی مادر، تاثیر مهمی در هوش نوزاد خواهد داشت. سطح هوشی والدین، تغذیه دوران نوزادی و کودکی، شرایط و امکانات محیطی، نوع ارتباط والدین با کودک از دیگر عوامل موثر در رشد و شکوفایی هوش به شمار میروند.
عوامل محیطی مثل وجود محرکهای مناسب در محیط پرورش کودک که او را به کنجکاوی و کنکاش وامیدارد، در بروز و ظهور و شکوفایی هوش وی نقش اساسی دارد.
بهرهی هوشی (هوش بهر، IQ):
در سنجشهای سنتیتر تیزهوشی، افرادی که میزان بهرهی هوشی آنها از حد مشخصی بیشتر شد تیزهوش نامیده میشوند. این حد مشخص در نمونهگیریهای مختلف، با توجه به نوع آزمون و جامعهی آماری (جامعهای که بهرهی هوشی به صورت نسبی با آن سنجیده میشود) متفاوت است. اما بازهم به صورت معمول میتوان ۱۳۰ را عددی دانست که در بیشتر آزمونها مرز تیزهوشی فرض میشود و به افرادی که بهرهی هوشی بیش از این مقدار داشته باشند، تیزهوش گفته میشوند.
هوش هیجانی (یا هوش احساسی یا عاطفی، EQ):
هوش هیجانی بخش مهمی از هوش است که شامل توانایی شناخت، درک و تنظیم هیجانها (احساسات) و استفاده از آنها در زندگی است. هوش هیجانی از چهار مهارت اصلی تشکیل میشود:
- خود آگاهی: توانایی شناسایی دقیق هیجانهای خود و آگاهی از آنها به هنگام تولید خودآگاهی، کنترل تمایلات خود در نحوهی واکنش به اوضاع و افراد مختلف را نیز شامل میشود. فردی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار است، نسبت به احساسات خود، آگاهی بیواسطه و بدون وقفه دارد.
- خود مدیریتی: یعنی اینکه بتوانید واکنشهای هیجانی خود را در مقابل همه مردم و شرایط مختلف کنترل کنید.
- آگاهی اجتماعی: توانایی در تشخیص دقیق هیجانات دیگران و درک اینکه دقیقا چه اتفاقی در حال روی دادن است. این موضوع اغلب به این معناست که طرز تفکر و احساسات دیگران را درک میکنید، حتی زمانی که خودتان همان احساسات یا تفکرات را ندارید و این همان همدلی است.
- مدیریت رابطه: توانایی در به کارگیری “آگاهی از هیجانات دیگران” به منظور موفقیت در کنترل و مدیریت تعاملها. همچنین این توانایی و ارتباط واضح با شرایط و کنترل موثر تعارضهای دشوار را شامل میشود.
تیزهوشی:
تیزهوشی مجموعهای است از استعدادها و ویژگیهای شخصیتی، و الگوهای رفتاری. تیزهوشی به معنای وسیعِ آن ویژگی برجستهای است که ورای مفهوم صرف هوشبهر (IQ) قرار دارد.
تیزهوشی پنهان:
تیزهوشی پنهان یا نهفته برای گروه بزرگی از افراد به کار میرود:
گروه اول؛ در شرایط نامساعد محیطی، طبقه اقتصادی- اجتماعی پایین، اقلیت نژادی و قومی قرار دارند.
گروه دوم؛ افرادی که در زمینههای متفاوت خلاقیت و هوشهای گوناگون برجستهاند. مانند: هنرهای تجسمی و نمایشی، رفتار روانی- اجتماعی رهبری
گروه سوم؛ افراد کمآموز تخصصی، معلولان حرکتی، و افراد ناتوان در یادگیری را شامل میشود.
نمونههای متعددی از افراد گروه سوم تیزهوشی پنهان را میتوان نام برد. رودکی، شاعرایرانی؛ هلن کلر، نویسندهی آمریکایی؛ استیون ویلیام هاوکینگ، فیزیکدان و کیهانشناس انگلیسی از این افراد هستند.
دام هوش:
بسیاری از مردم که خود را بسیار باهوش میدانند، الزاما متفکران خوبی نیستند. آنان در “دام هوش” گرفتارند. این دام جنبههای بسیاری دارد که در اینجا به دو مورد از آنها اشاره میکنیم:
شخص بسیار باهوش میتواند دربارهی موضوعی عقیدهای را بپذیرد و از هوش خود برای دفاع از این عقیده (که ممکن است نادرست هم باشد) استفاده کند. این شخص هرچه باهوشتر باشد بهتر میتواند از عقیدهاش دفاع کند.
هرچه دفاع از عقیده بهتر باشد، شخص نیاز کمتری به انتخابهای دیگر پیدا میکند، یا تصمیم بگیرد که به حرفی دیگر گوش دهد. اگر شما خود را محق بدانید، چرا باید این کار را بکنید؟ در نتیجه بسیاری از ذهنهای خیلی باهوش در دام فکرهای ضعیف میافتند، زیرا قادرند از این فکرها دفاع کنند.
جنبهی دوم دام هوش، آن است که شخص با این اندیشه بزرگ میشود که خود را از اطرافیانش باهوشتر میداند (شاید هم این تصور درست باشد). به این ترتیب میخواهد بیشترین سود ممکن را از هوش خود ببرد. سریعترین و مطمئنترین راه برای سود بردن از هوش “اثبات اشتباه دیگران” است. یک چنین سیاستی فورا نتیجه میدهد و برتری وی را محرز میسازد. سازنده بودن، پاداش کمتری دارد. زیرا ممکن است سالها کار لازم داشته باشد تا موثر بودن عقیدهای آشکار گردد. بنابراین، بدیهی است انتقادی و مخرب بودن، کاربرد بسیار خوشایندتری برای افراد باهوش است.
الگوهای جهانی بهرهی هوشی
براساس مطالعات انجام شده بهرهی هوشی در برخی مناطق زمین بالاتر از دیگر مناطق است. بهرهی هوشی در گوشه و کنار جهان از تنوع و تفاوت بالایی در میان کشورهای مختلف، یا شهروندان یک کشور باهم، برخوردار است. دلیل این تفاوت برای مدت زمانی طولانی مورد توجه دانشمندان قرار داشت و پرسش اصلی نیز اینجا بود که آیا دلیل این تفاوت در ریشههای ژنتیکی انسانها نهفته است یا شرایط محیطی. براساس نتایج پژوهشها، تنوع در بهرهی هوشی دلیل تکاملی دارد و نه ژنتیکی.
انتقادها به مفهوم هوش
غالبا معیارهای معینی نظیر توانایی حل مسئله، استدلال، قدرت حافظه و مانند آن را تعیین کنندهی هوش در هر فرهنگی میدانند. دانشمندانی نظیر بری (۱۹۷۴) شدیدا با این عقیده مخالفاند. آنها طرفدار نسبیگرایی فرهنگی هستند. در این دیدگاه، مفهوم هوش از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. برای مثال استرنبرگ (۱۹۷۴) نشان داد که مهارتهای هماهنگی در جوامع بدوی و نانویسا برای زندگی در این جوامع ضروری به شمار میآیند و به عنوان معیاری برای سنجش میزان هوش افراد به کار میرود. (مثلا آن دسته از مهارتهای حرکتی که برای تیراندازی با تیر و کمان لازم است). اما این مهارتها برای اکثر جوامع باسواد و پیشرفتهتر هیچ رابطهای با هوش ندارد.
در فرهنگهای غربی، هوش را اغلب توانایی فرد در حل مسایل دشوار و تفکر خلاق میدانند. در حالی که در بسیاری از فرهنگهای غیرغربی هوش تا حد زیادی تحت شرایط اجتماعی بررسی میشود. در این گونه فرهنگها میزان نقشپذیری فرد در مسئولیتهای اجتماعی، همکاری با دیگران و مهارت در ایجاد روابط بینفردی به عنوان معیاری برای سنجش هوش در نظر گرفته میشود.
اپیژنتیک چیست؟
اپیژنتیک به معنای “ورای ژنتیک” است و در این زمینه به بیان(خواندن) یا عدم بیان(نخواندن) ژنها گفته میشود. اپیژنتیک اصولا مطالعهی عوامل خارجی یا محیطی است که باعث روشن یا خاموش شدن ژنها میشود و بر روی چگونگی خوانده شدن ژنها (بیان ژنها) اثر میگذارد.
نظریهی اپیژنتیک
نطریهای است در زمینهی توارث که میگوید ژنها دارای حافظهای برای وقایع هستند. مثلا ممکن است دو نسل در معرض واقعه یا رخدادی قرار بگیرند و این رخداد در ژنهای آن نسل نشانگذاری (Gene Imprinting) شود و همین الگو برای ۳ یا ۵ نسل بعد یا بیشتر ادامه یابد. به این ترتیب در واقع الگوی بیان ژن تغییر میکند، بدون اینکه توالی DNA تغییر نماید.
چگونگی روش کار؟
ژنهای DNA باید بیان (خوانده) شوند و به RNA پیامرسان کپی شوند تا RNA در خارج از سلول شروع به تولید پروتئین کند. این پروتئینهای ساخته شده هستند که خصوصیات و عملکرد هر سلول را تعیین میکنند. تغییرات اپیژنتیکی میتوانند بیان یک ژن را بهینه سازند یا در آن اختلال ایجاد کنند.
یکی از روشهای معمول ایجاد اختلال این است که DNA یا پروتئینی به نام هیستون که DNA به دورش پیچ خورده، با برچسبهای شیمیایی کوچک برچسب بخورد. بعضی از این برچسبها از بیان ژن جلوگیری میکنند. حال یا به وسیلهی تداخل در مولکول کپیکنندهی DNA به RNA ، یا شیوهای که باعث میشود DNA به دور هیستون محکمتر و تنگتر پیچ بخورد، باعث میشود این قسمت از DNA قابل دسترس نباشد. یعنی ژن مورد نظر آنجا هست ولی فعالیتی ندارد، چون ترجمه نمیشود. بهینهسازی کپی و ترجمهی ژن توسط این برچسبها باعث میشوند DNA به دور هیستون بازتر شود و در نتیجه راحت ترجمه و کپی شود و پروتئین مربوط به آن ژن بیشتر و بهتر تولید گردد.
تغییرات اپیژنتیکی میتوانند بعد از تقسیم سلولی نیز باقی بمانند. این بدان معناست که این تغییرات میتوانند روی یک موجود از تولد تا مرگ تاثیر بگذارند.
اپیژنتیک همچنین باعث میشود که محیط و ژنوم شما تاثیرات متقابل داشته باشند. برچسبهایی که ژنها را خاموش و روشن میکنند، خود تحت تاثیر تغییرات محیطی مانند رژیم غذایی و آلودگیهای شیمیایی و داروها قرار میگیرند. این تغییرات ممکن است که به بیماری و اختلالهای زیستی منجر شوند. به عنوان مثال، یکی از این برچسبها میتواند ژنی را خاموش کند که مسئول تولید پروتیین مقابله با تومور باشد.
بیشتر تغییرات اپیژنتیکی در تشکیل (گامت) سلولهای جنسی پاک میشوند. ولی تحقیقات جدید نشان داده که تعدادی از این برچسبها باقی میمانند و به نسلهای بعدی منتقل میشوند. به عبارتی اپیژنوم قابلیت موروثی بودن را دارد. البته خوبی اپیژنوم این است که دائمی نیست و با یک روش سالم میتوان آن را در تعادل و سلامت نگه داشت. چرا که با درک بهتر اپیژنتیک ما میتوانیم چرایی پیری، ایجاد سرطان و خیلی مشکلات و فعالیتهای بدن را درک کنیم. با فهمیدن اینکه چگونه اپیژنتیک ما را کنترل میکند ما نیز میتوانیم آن را کنترل کنیم.
با توجه به تاثیرات محیطی بر ژن میتوان نتیجه گرفت که رویدادهای آسیبزا مانند قحطی، اضطراب، نوع رژیم غذایی و … بر نسلهای آینده اثرگذار میباشند و در واقع در حین رشد جنین سابقه ژنتیکی والدین به طور کامل پاکسازی نمیشود و بخشهایی از گذشتهی آنها به نسل جدید انتقال پیدا میکند. بنابراین داشتن ژن خوب تضمین کنندهی داشتن فرزندانی سالم نیست، برای داشتن فرزندان سالم باید DNA را نیز سالم نگه داشت.
اما چطور باید DNA را سالم نگه داشت؟
پاسخ این سئوال را شاید بتوان در حد چند جمله به صورت کامل بیان کرد، اما برای به اجرا درآوردن آن باید روی نسلهای آینده در بازهی زمانی چند قرنی کار فرهنگی، اجتماعی، آموزشی صورت پذیرد تا آثار رویدادهای تاریخی و اجتماعی از حافظهی ژنها پاک گردد و به تدریج جامعه به سوی تولیدمثل سالم گام بردارد.
ثبات اقتصادی و امنیت زن در خانواده و جامعه، آموزش صحیح از دوران کودکی، امنیت روحی روانی، و تامین آرامش در جامعه و … عواملی هستند که جامعه را به سوی تولیدمثل سالم هدایت میکند. کشورهایی مانند نروژ، فنلاند، سوئد، دانمارک، نیوزلند، کانادا و دیگر کشورهای اتحادیه اروپایی، امریکا، ژاپن، چین، کره جنوبی و … در طول چند قرن توانستند به این مهم دست یابند. مسلما این کشورها متکی به ژن هوش نبودند و تلاش چند قرن گذشته آنان در امر آموزش نقش بهسزایی در رشد هوش افراد اجتماعشان داشته است (نظریه اپیژنتیک).
اما کشورهای پیشرفته به دو روش به اهدافشان دست یافتند:
- تلاش بیوقفه در تامین عوامل موثر بر پرورش هوش،
- جذب افراد باهوش از کشورهایی که زمینهی پرورش هوش را ندارند یا بهتر بگوییم جذب نخبگان کشورهای دیگر.
بدیهی است که بار توسعه پیشرفت جوامع بر دوش هوشمندان و نخبگان هر جامعهای است. حال وقتی در یک جامعه شرایط به گونهای باشد که نخبگان در گذر زمان آن را ترک کنند، جامعه مستقیما صدمه میخورد و در درازمدت هم ذخیرهی ژنتیکی فقیرتر میگردد و نسلهای آتی آن جامعه در روند انتقال هوش با اخلال مواجه میشوند.
در واقع یک نخبهی علمی، اقتصادی که از کشور خارج میشود، تنها دانش و استعداد آن فرد یا مقداری ثروت عادی از کشور خارج نمیشود؛ بلکه ژنهای نخبگی و کارآمدی را نیز با خود میبرد تا نسلهای بعدی او در خارج از کشور از آن بهرهمند شوند و جوامع میزبانشان را از آن بهرهمند سازد.